تمام نا تمام من
با تو تمام میشود
تمام من به نام تو
شعر دوباره میشود
بند سکوت کهنه ام
چهارپاره میشود
تمام نه
تمام نه
که جام نا تمام لبریخته ام
تمام نه
تمام نه
که ناتمامی از تو آویخته ام
در این حریر خانگی
بوی ترانه شسته ام
تمام خون من شبی پر از ستاره میشود
از تو بر این ترانه ها
نور ستاره میچکد
بر این بلند بی صدا
غزل دوباره میچکد.......
چکه کن ای ابرک من
مثل ستاره بر زمین
طلوع میلاد مرا
در شب بی سحر ببین
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط زیباترینها در تاریخ 1348/10/11 و 1:08 دقیقه ارسال شده است | |||
شعرتون خیلی زیباست
===================== سفره خالی یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا........ سفره خالی می خرید...؟ |
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت